اشک پهلوان

دسته : ادبیات
گروه سنی : ۱٢ تا ۱٨ سال به بالا
سال انتشار : ۱٣٧۶

دزدان و حرامیان هرچه تلاش می کردند نمی توانستند آرامش شهر را به هم بریزند و در تاریکی و در خم کوچه ها راه را بر مردم ببندند و اموال آنان را به سرقت ببرند؛ چرا که نام پهلوان سعید و پهلوان صادق لرزه بر اندام نابکاران می افکند و نفس گرمشان دست حرامیان را از هر ستم و جفایی کوتاه می کرد. سرانجام حرامیان تصمیم گرفتند دو گروه شده و با پیوستن به دو پهلوان بین آنان تفرقه و جدایی اندازند، اما … .

شرح کتاب

نسیم سحری در گوشه و کنار شهر، وزیدن گرفته بود. خورشید عالمتاب، قصد پاشیدن زرِ ناب بر سراسر زمین خدا را داشت که دو پهلوان نامدار، با قامتهای استوار، مسجد شهر را به سوی زورخانه ترک کردند.

سر هر دو پهلوان پایین بود؛ ولی گوشهایشان تیز بود و چشمهایشان همه جا را می دید. وقتی از خم کوچه ای گذشتند، یک دفعه،مردی مثل سایه از آنجا گریخت. این ،حال و روز همۀ کسانی بود که در آن شهر، خیال اذیت و آزار مردم را داشتند.

اسم « پهلوان سعید»و «پهلوان صادق»، لرزه بر اندام نابکاران و کج رفتاران روزگتر می انداخت. هر جا که آنها قدم می گذاشتند و بوی نفس گرمشان می آمد، دست خرامیان از هر ستم و جفایی کوتاه می شد.

مردی که مثل سایه ای لرزان از مقابل پهلوان سعید و پهلوان صادق گریخته بود، ترسان و نفس زنان ، خود را به خرابه ای رساند و همانجا روی زمین افتاد.

یاران و همراهانش، با دیدن او، دورش حلقه زدند و از کار و بارش، پرس و جو کردند.

مرد ترسیده، بعد از چند لحظه به خود آمد و گفت :« افسوس! طعمه توی پنگم بود. ولی یک دفه آن دو پهلوان مثل بلای آسمانی سر رسیدند

مشخصات کتاب
ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تصویرگر : اسفندیار نظری
زبان : فارسی
تیراژ : ٢۵٠٠٠ نسخه
نوع چاپ : رنگی
تعداد صفحات : ٣٢
نوبت چاپ : اول
نوع جلد : نرم
شابک : ۸ – ۵۳۳ – ۴۳۲ – ۹۶۴
اندازه کتاب : ١٤×٢١
دیویی : ٣ فا ٨
۶٢/
الف ٩۵٨ م