صدای صنوبر

دسته : ادبیات
گروه سنی : ۱٢ تا ۱٨ سال به بالا
سال انتشار : ۱٣٧۶

در کنار پنجره، بابای زیورو با چشم هایی که هرگز نمی دیدند چشم دوخته بود به درخت صنوبر. ده سال بودکه ننه زیورو از دنیا رفته بود، ولی او هر شب که می خوابید، تا چشمهایش را روی هم می گذاشت، صدای ننه را از میان برگهای صنوبر می شنید که از لابه لای برگهای صنوبر برای او لالایی می خواند. یک شب ننه به خواب او آمد و از او خواست که برود و نور چشمهای بابا را پیدا کند. زیورو در خوابها و افکار خود به دنبال نور چشمان بابا و کودکیهای او می رود و سرانجام به خود می رسد.

شرح کتاب

«زیورو» توی اتاق نشسته بود . پنجره باز بود.بابا کنار پنجره با چشمهایی که هرگز نمی دیدند، چشم دوخته بود به درخت صنوبر.«جاجان» عینک ذره بینی اش را به چشم زده بود و مثل همیشه روی تشکچه اش نشسته بود وپته می دوخت و سرش را کان می داد و زیر لب شعر می خواند.

ننه نبود، یعنی ده سال بود که ننه از دنیا رفتهبود. همان وقتی که زیوروخیلی کوچک بود. ولی زیورو هر شب که می خوابید تا چشمهایشرا روی هم می گذاشت، صدای ننه را میان برگهای صنوبر می شنید. مثل این بود که شبهاننه می آمد و از لابه لای شاخه های صنوبر برای او لالایی می خواند.

زیورو به طرف بابا رفت. کنار پنجره ایستاد و نگاهکرد. خورشید بود و صنوبر و گنجشکهایی که جیک جیک آواز می خواندند. زیورو به بابانگاه کرد و بعد به طرف جاجان رفت. روی تشکچه ای که پر از گلهای قرمز بود، خودش راکنار جاجان جا داد.

جاجان ، مادر مهربان بابای زیورو بود. همیشه عینکذره بینی اش به چشمش بود و پته ای روی پایش و با سوزن و نخهای رنگارنگ برای زیوروجهیزیه می دوخت و می گفت: « حالا که مادر نداری، تا وقتی من هستم و چشمم می بینه،وَشِت می دوزم.»

مشخصات کتاب
ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
زبان : فارسی
تیراژ : ٢۵٠٠٠ نسخه
نوع چاپ : رنگی
تعداد صفحات : ٩٢
نوبت چاپ : اول
نوع جلد : نرم
شابک : ۶ – ۵۵۱ – ۴۳۲ – ۹۶۴
اندازه کتاب : ١٤×٢١
دیویی : ٣ فا ٨
۶٢/
ص ۵۱۱ ش