لالو
رمان نوجوان امروز
داستان دربارهی یک نوجوان ترکمنی به اسم مراد است که مشکل گفتاری دارد و به همينخاطر، به جای اسم واقعیاش به لالو شهرت پيدا میکند. او شنوايی فوقالعاده حساسی دارد و از همان کودکی، با صدای خوش طبيعت، آرام میشود...
لالو ساکت بود و گوش میداد. «عاشیق آیدین» پرسید: «هیچ میدونستی همه چیز توی این دنیا زبان داره و حرف میزنه!؟ »
لالو سرش را به چپ و راست تکان داد که یعنی نه، نمیدونستم!
عاشیق آیدین دستی به محاسن سفیدش کشید و گفت: «هوم... لابد این رو هم نمیدونستی که چشمهای هر کسی گویاتر از زبانشه! زبان توی دهان میتونه دروغ بگه، اما چشمها هرگز دروغ نمیگن!!!»
لالو فقط نگاه میکرد. عاشیق آیدین نگاه به چشمانش کرد. داشت مرتب پلک میزد. برقی نشست تو چشمهای لالو. لبخندی زد.
عاشیق آیدین گفت: «چشمات با آدم حرف میزنن اما... به گمانم بلد نیستن داد بزنن، فریاد بکشن! درست نمیگم؟
۶٢/
ل ٨٧٧ ق