راز آن درخت
در روزگار قدیم مردی زندگی میکرد که سالها دست به دعا برداشته بود تا خدا بدون هیچ رنج و زحمتی به او ثروتی بسیار اما حلال بدهد. تا این که روزی گاوی رم کرده درخانهاش را شکست و وارد شد. مرد به گمان این که دعایش مستجاب شده، گاو را کشت و گوشت آن را میان مردم قسمت کرد. صاحب گاو از مرد شکایت کرد و او را نزد حضرت داوود (ع) برد. حضرت داوود (ع) پس از شنیدن ماجرا، حق را به صاحب گاو داد. مرد متهم دلشکسته رو به حضرت داوود (ع) کرد و گفت تو هم مانند آنها هستی. حضرت داوود (ع) برای حل ماجرا یک روز فرصت خواست. روز بعد از صاحب گاو خواست که مرد را ببخشد تا رازش پنهان بماند، ولی صاحب گاو نپذیرفت. حضرت داوود (ع) آنان را به زیر درختی برد و توضیح داد سالها قبل این مرد، شاگرد پدر مرد متهم بوده ولی او را به طمع پول و ثروتش کشته است و زیر درخت دفن کرده و به مردم گفته است که او توسط گرگ دریده شده است. سپس از مال او برای خود زندگی راحتی آماده کرده است. پس گاو و تمام اموال مرد به متهم تعلق دارد و او آزاد است.
۶٢/
ر٣٩٢ر