توران تور

دسته : ادبیات
گروه سنی : ۱۴ تا ۱٨ سال به بالا
سال انتشار : ۱٣٩٣

آمحمودآقا راننده‌­ی سرویس یک دبیرستان دخترانه، هم مینی‌بوسش کهنه و قراضه است، هم خودش آدمی‌ است بی­‌خیال و پشت­‌گوش‌­انداز! و همین رفتارها باعث می‌­شود که هم مضحکه‌­ی دانش‌­آموزان سرویس شود، هم در نهایت عذرش را بخواهند. هم­‌زمان، همسرش توران خانم هم که مستخدم و آبدارچی همان دبیرستان است، بازخرید می‌­شود. بیکاری و بی‌­پولی، آمحمودآقا را گوشه‌­گیر و پرخاشگر می‌­کند اما توران خانم ناامید نیست و تصمیم می­‌گیرد با همین مینی‌بوس اوراق یک تور گردشگری راه بیندازد. آن‌ها تعدادی دختر نوجوان به همراه مادران­شان را به تخت فریدون در جنگ‌های مازندران می‌برند اما زمانی به قلعه‌ی فریدون می‌رسند که سرایدار آن عازم «یوش» است تا در مراسم عروسی خواهرزاده­‌اش شرکت کند. آمحمودآقای خوش­گذران هم، چهارده زن و دختر جوان را توی قلعه­‌ی متروک فریدون در اعماق جنگل، به حال خود رها می‌­کند و به همراه سرایدار به یوش می­‌رود.
سایه­‌ی چند مرد، روی دیوار قلعه، در نیمه­‌های شب، ترس و وحشت به جان مسافران می‌­اندازد. با کشف زیرزمین قلعه که در آن ضحاک ماردوش توسط فریدون به زنجیر کشیده شده، وحشتی تازه به جان مسافران می‌افتد و آن‌­ها تمامی شب را تا صبح با ماجراهای پی‌درپی که با خنده و ترس همراه است، سپری می­‌کنند...

شرح کتاب

مینی‌بوس را پیش از این بابا جلوی در خانه پارک می‌کرد، اما از وقتی به دود افتاد، همسایه‌ها صدایشان درآمد و بابا هم هر روز چند قدمی بالاتر پارک کرد و از خانه دور و دورتر شد تا این‌که از کوچه هم بیرون رانده شد و به ناچار در خیابان کاوه پارک کرد.

بابا تا مرا در حال دستمال کشیدن به مینی بوس می‌بیند، صدای اعتراضش بلند می‌شود که: 

ـ این کارا چیه می‌کنی؟! دختر که نباید کارای مردونه بکنه. اونم تو با این پاهات! فکر نمی‌کنی مردم برا من حرف در میارن؟!

ـ من پاک نکنم کی پاک می‌کنه؟! گوشه کنایه‌ها و متلک‌های بچه‌ها رو من باید تحمل کنم، تو که انگار نه انگار! سواد که داری بخونی. این‌ها رو مردم و بچه‌ها روی این مینی‌بوس نوشتن.

بابا زیر چشمی نوشته‌های روی ماشین را می‌خواند: «محمود آقا این لگنو رها کن، فکری به حال ما کن.»

نوشته را که می‌خواند، پاک می‌کنم و می‌روم سراغ بعدی: «ای کاش دستی بودندی و مرا می شستندی. ای کاش ماشین‌ها را هم مرده‌شوری بودندی و حمامی!»

بابا با غیض می‌رود می‌نشیند پشت فرمان. نوشته را پاک می‌کنم و سوار می‌شوم. 

بابا امروز هم مثل روزهای دیگر، کلید سوییچ را ک در جایش قرار می‌دهد، دستش می‌لرزد. دعا می‌خواند و به فرمان و کلید فوت می کند. با مینی‌بوس حرف می‌زند. دستی به جلوی داشبورد می‌کشد، نوازشش می‌کند و از او می‌خواهد نامردی نکند و روشن بشود. وردی می‌خواند و کلید را به آرامی می‌چرخانا.

پت پت پت پت...

مشخصات کتاب
ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
زبان : فارسی
تیراژ : ۵٠٠٠ نسخه
قطع : رقعی
نوع چاپ : مشکی
تعداد صفحات : ۱۴٨
نوبت چاپ : دوم
نوع جلد : نرم
شابک : ۶ ـ ۶٩۱ ـ ٣٩۱ ـ ٩۶۴ ـ ٩٧٨
ویراستار : هدیه شریفی
اندازه کتاب : ٢۱ * ۱۴
دیویی : ٣ فا ٨
۶٢/
ت ٩۵٢ ج
ناظر هنری : هدی حدادی
مدت زمان اثر :