زال و رودابه (براساس داستانی از شاهنامه فردوسی)
کتاب، بازگویی یکی از زیباترین داستانهای عاشقانه شاهنامه به زبان نثر است زال که کودکی پرماجرایی داشته است، یک بار دیگر در جوانی درگیر ماجرایی تازه میشود و دل به رودابه دختر شاه کابل میسپارد. از آنجا که پدر او سام نریمان با پادشاه کابل سرستیز دارد عشق این دو فراز و نشیبهای فراوانی مییابد.اما سرانجام پایانی خوش هم برای این دو دلداده و هم برای مردم سیستان و کابل دارد و دشمنی دیرینه آنها را تبدیل به دوستی میکند. حاصل این پیوند فرخنده. ولادت پهلوان بزرگ شاهنامه رستم دستان حامی ایران و ایرانیان است.
رودابه، ناآرام و چشم به راه بر آستانهی در ایستاده بود. چون کنیزکان به درون آمدند، همان زمان با رودابه به گفتوگو نشستند: «بانوی من! به راستی که هرگز چنین خورشید تابندهای ندیده بودیم!»
چهرهی اندوهگین رودابه، در آرزوی دیدار روی زال زر، از شوق برافروخت.
آن گاه کنیزکان داستان به شکار آمدن زال و دیدار و گفتوگوشان را با او، برای بانوی خود یکایک باز گفتند و جوانترین کنیزکان، آن که از همه پردلتر بود و زبانآورتر، گفت: «بانوی من! ما جهان پهلوان را به دیدار تو نویدها دادهایم و به مهرت امیدوارش کردهایم، اکنون او چشم به راه پیام مهرآمیز توست؛ پس بگوی تا با چه پیامی به سوی او بازگردیم؟»
۶٢ /
ز ۵٧۱ م