آب انبار

گروه سنی : ۱۱ تا ۱۶ سال
سال انتشار : ۱٣٩٧

این اثر درباره مکتب و شیخ و بچه‌های مکتب است، آن هم در شهر که آب انبار دارد.

شرح کتاب

بخشی از اثر:

شیخ با دو دست قبایش را چسبیده بود و می‌دوید. نعلین‌هایش را روی زمین لخ‌ولخ می‌کشید، می‌دوید و با خود می‌گفت: "چه می‌شنوم، از مکتب بانگ سگ می‌آید! وای بر من. ما کودک بودیم، این‌ها هم کودک‌اند. تازه جوانان را می‌گوییم کودک، آنان همچنان کودک مانده‌اند. شاید این شیطنت‌ها خصلت تشکچه‌ی مکتب است."

جماعتی کم، همپای شیخ بودند:

- یا شیخ، مکتب در همسایگی ماست. گاه و بی‌گاه از آن صدای عوعو می‌آید.

- گمانم وقتی نیستید کودکان سگ‌بازی می‌کنند؛ دور از چشم شما.

شیخ کف بر لب آورده بود. پیشانی‌اش غرق عرق بود، حرص می‌خورد:

- مکتب‌داری که من باشم نخواهم گذاشت کسی به مکتب سگ بیاورد. مکتب جایگاه علم و آموزش است. جای سگ نجس و کوچه‌گرد نیست ...

.

.

.

از زبان مرادی کرمانی:

مساله آب و خصلت‌ها و خصوصیات آدم‌ها و تکبر و حرص و آز و عزت نفس در هر دوره و زمانی موضوعی تازه است و خریدار دارد. می دانید من چه کار کرده‌ام در این کتاب؟ بگذارید مثالی بزنم، در گذشته و شاید هم امروز در هر مسجد روستایی، عبایی قدیمی و کهنه آویزان بود و هر کس هر حرفی داشت - ولو در خصوص اختلافات خانوادگی، دعوای زمین و آب و ...- که لازم بود گفته شود آن عبا را می‌انداخت روی دوشش و حرفش را می‌زد و عبا را می‌گذاشت سر جایش. در این کتاب هم من عبای قدیمی را انداخته‌ام روی دوشم و حرفی‌ زده‌ام که در عین قدیمی بودن تاریخ مصرفش نگذشته است. تکبر و خودستایی و خودشکنی و عزت نفس و از همه مهمتر  موضوع و ریشه‌های کم آبی را از گذشته‌های دور مطرح کردم. ببینید از آب انبارها در گوشه و کنار ایران چه مانده جز ساختمان‌هایی خرابه‌ که بچه‌های امروزی کاربرد و کارکرد آن را نمی‌دانند، اصلا واژه آب انبار از فرهنگ عمومی مردم حذف شده. بعضی‌ها هم اسم کتاب مرا به غلط «آب انار» می‌گویند.


مشخصات کتاب
تیراژ : ۱٠٠٠ صفحه
قطع : رقعی
تعداد صفحات : ۱۵٢
نوبت چاپ : هشتم
شابک : ٩٧٨٩۶۴۱۶۵٠٢۴٩
دیویی : ٨فا٣
۶٢/
مدت زمان اثر :