آدم کوچولوها
The minpins
مادر بیلی او را از انجام برخی کارها منع کرده است. یکی از این کارها، تنها رفتن به جنگل سیاه است. مادر بیلی چیزهای عجیبی از جنگل برایش تعریف کرده است. بیلی که هیجان زیادی برای دیدن آن جنگل دارد، یک روز بدون آن که مادرش متوجه شود به جنگل میرود و با «گرچ گروچیان آروغ زن آتش پران» روبرو می شود
بخشی از اثر:
تمام کارهایی را که او اجازه داشت بکند، کارهای خستهکنندهایبودند، اما کارهایی را که اجازه نداشت بکند، کارهای جالب و هیجانانگیزی بودند.
یکی از کارهایی که هرگز و هرگز اجازه نداشت بکند، و اینکار از همهی کارها هیجانانگیزتر بود، این بود که نباید از در باغ بیرون میرفت ودنیای آن طرف باغ را میدید.
عصر یکی از روزهای آفتابی تابستان، بیلی کوچولو توی اتاقنشیمن،روی صندلی زانو زده بود و از پشت پنجره، به دنیای عجیب آنطرف خیره نگاه میکرد.
مادرش توی آشپزخانه داشت لباس اتو میکرد و با آن که درباز بود، نمیتوانست بیلی را ببیند
۱٣٠
د٢۱٩آ
۱٣٨۶