میترسم یادت برود دوستم داشتی
یادداشتهای شاعرانهای است که زیتا ملکی (شاعر/نویسنده) با نگاهی نو به موضوعات تکراری داشته است.
این یادداشتهای شاعرانه نگاهی ظریف و موشکافانه به دنیای اطراف و حسهای معمول زندگی دارند.
«تنهایی مادر، یک مستطیل است. وقتهایی که ما مدرسهایم و هوا بارانی میشود، مار دلش میگیرد. پنجرهها را میبندد. پردهها را میکشد. مینشیند در یک گوشه مستطیلش و آرام آرام نه، بلند بلند غصه میخورد.
تنهایی برادرم دایره است. یک دایرهی سفید تو خالی. او وسط دایرهاش مینشیند، کتابهای غمگین دست میگیرد و فیلمهای سوزناک میبیند. تنهایی برادرم زاویه میخورد و هیچ گوشهی دنجی ندارد برای پنهان شدن.»
....
در یادداشت داستانی از زندگی آمده است: «زندگی آدمها پر از داستان است. زندگی هر کس از اولش تا همین سطری که تو به آن رسیدهای، داستانی است که هنوز آخرش را پیدا نکرده؛ داستانی که هی ادامه مییابد و تا روز آخر به هزار طرف میرود. همهی آدمها داستانی دارند؛ از تو که در مرکز این شهر شلوغ سکنی گرفته تا او که در روستایی دورافتاده، به دور از برق و لولهکشی، زندگی آرام خودش را دارد».
...
در یاداشتی دیگر می خوانیم: «توي صبحهاي سفيد بيدار ميشدم. با کلي فکر سفيد پررنگ، بيتفاوت در يک ليوان، شير ميريختم و صبحانه سفيدم را زير سايه ابرهاي سفيد ميخوردم و فکر ميکردم در روزهاي کمرنگ چه رنگي باشم».
۶٢/
م ٧۶٣ م