فریاد آق اویلی

دسته : ادبیات
گروه سنی : ۱٢ تا ۱۶ سال
سال انتشار : ۱٣٩۴

رمانی محیط زیستی است. ماجرای رمان درنوار شرقی مرزی ایران و ترکمستان می‌گذرد که منطقه‌ای کوهستانی است و محل زندگی پرندگان گران قیمت.شخیصت اصلی رمان نوجوان یازده ساله‌ای است که پدر او توسط تیری که به سویش شلیک می‌شود به حالت کما میرود. کسی نمی‌داند تیر از طرف چه کسی شلیک شده. پسرک داستان ما سعی در کشف ماجرا دارد. چون از قبل به حرکات پدر شک دارد ماجرا را دنبال می‌کند. او پی می‌برد که شخص غریبه‌ای با یکی از هم روستاهایشان که گماشته‌ی عمویش هم است حشر و نشر دارد.در طی ماجرایی پی می‌برد که آنها در قاچاق پرنده هستند. گمان می‌برد که عموی پولدارش هم در این ماجرا دست دارد. به دلیل اختلافی که پدرش با عمویش دارد این شک در او بیشتر می‌شود. گماشته‌ی عمویش هم که شخصیت منفوری در محل است از قبل‌تر نسبت به پدر پسره عقده‌ای است (به خاطر این‌که او به مادر پسره علاقه داشته اما مادرش علاقه‌ای به او نداشته.) چون پدر پی به ماجرای قاچاق آن‌ها برده سعی در از بین بردن او داشتند. طی ماجراهایی پر از استرس و وحشت پسره به کمک دوست پدرش که دبیر هم هست ماجرا را کشف می‌کنند و به کمک محیط‌بانان موفق به دستگیری قاچاقچیان می گردند.پدره در آخر رمان به هوش می‌آید و پسره پی می‌برد که اختلاف عمو و پدرش به خاطر این بوده که پدرش برخلاف میل عمویش با زنی از طایفه‌ی دیگر ازدواج کرده که در نهایت جریان قاچاق پرنده و ماجراهایی که در این بین اتفاق می‌افتد باعث آشتی دو برادر هم می‌گردد. تمام داستان حول و حوش اختلاف دو برادر و قاچاق پرنده می‌گذرد و پسره شخصیت محوری رمان است.

شرح کتاب

مادر راست می گفت. مدرسه هر روزش اتفاق بود. مخصوصاً امسال که باید به مدرسه ی جدیدی هم می رفتم. حرف های مادرم تاثیرش را گذاشت. همیشه همین جور بود. هر تصمیمی هم که داشتم و مادر خوشش نمی آمد، با حرف های خوبی که می زد منصرفم کرد. به او حق می دادم. حالا که پدر نمی توانست برود کرند، من مرد خانه بودم. پس همان کاری را باید می کردم که پدر انجام می داد. اما خوب که فکر می کردم به این نتیجه می رسیدم که هیچ وقت نمی توانستم مثل پدر حرف های قشنگ بزنم. مخصوصاً حرف های خنده دار. پدر یک چیز دیگر بود. تازه، من فقط مدرسه می رفتم؛ اما پدر تا تعطیل شدن مدرسه توی کرند می گشت و خرید می کرد. با همه ی مغازه دارها هم آشنا بود. آن جا دوستان زیادی داشت؛ اما من بیش تر وقتم را فقط با یاشار می گذراندم. هر چند که با بقیه هم خوب بود؛ اما یاشار بهترین دوستم بود. نوه ی «ارباب کرندی» بود و خوارکی زیادی با خودش می آورد. در واقع پدربزرگش برای من هم خوراکی می فرستاد.... ص 55



مشخصات کتاب
ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
زبان : فارسی
تیراژ : ۵٠٠٠ نسخه
قطع : رقعی
نوع چاپ : مشکی
تعداد صفحات : ۱۵٢
نوبت چاپ : اول
شابک : ۵ ـ ٠٢٨۴ ـ ٠۱ ـ ۶٠٠ ـ ٩٧٨
ویراستار : علی خاکبازان
اندازه کتاب : ٢۱ * ۱۴
دیویی : ٣ فا ٨
۶٢/
ف ٣٩٣ الف