چشمانداز شنبهها
خانم اولینسکی ده سال پس از یک تصادف که به فلج شدنش میانجامد، به مدرسه برمیگردد تا دوباره کار تدریس را شروع کند. همزمان با شروع تدریس او تعدادی از دانشآموزانش را به عنوان تیم مدرسه برای شرکت در مسابقه علمی ایالتی انتخاب میکند. حالا او علاوه بر تدریس و سر و کله زدن با بچههای کلهشق کلاسش باید تیم علمی انتخابیاش را هم برای شرکت در مسابقات تربیت کند ... (از توضیحات پشت جلد کتاب)
رمان چشم انداز شنبه ها، ماجرای یک تیم، کلاس، مدرسه و مجموعه ای از مسابقات است که در بخش های کوتاهی روایت می شود و هر بخش، به یکی از اعضای تیم می پردازد. این بخش های داستانی، سوالات مهمی مطرح و جواب های شگفت آوری نیز ارائه می کنند.
این اثر در سال برنده جایزه نیوبری شده است.1997
بخشی از اثر:
«خانم اوا ماری اولینسکی همیشه جواب خوبی در آستین داشت. هرکسی میپرسید چگونه اعضای تیم خود را برای شرکت در رقابت علمی انتخاب کرده، جواب خوب و متفاوتی میداد. بیشتر وقتها میگفت هرکدام از این چهار نفر مهارتهایی دارند که همدیگر را کامل میکنند. دلیل قانعکنندهای هم بود. گاهی میگفت افراد تیمش خیلی خوب با هم تمرین میکنند که این هم درست بود. اما به بازرس مدارس منطقه، جواب خوبی نداد و این قضیه فقط همین یک بار اتفاق افتاد و خانم اولینسکی برای این کارش دلیل خوبی داشت ...»
.
.
« طور می توانی بفهمی چیزی کم است وقتی هیچ وقت آن را ندیده ای؟ باید وجود یک چیز را درک کنی قبل از این که متوجه نبودش شوی. »
.
.
«هیچ وقت به نادیا نگفتم که چقدر دیدن هاله ی نور خورشید در موهایش را دوست داشتم. گاهی اوقات، سکوت عادتی اذیت کننده است. »
.
.
« بعضی وقت ها مجبور می شویم که حتی خطر احمق جلوه کردن را نیز به جان بخریم. »
٩۱۴/