آخرین گودال
داستان مربوط به نوجوانی است به نام «استنلی» که او را به اردوگاه بزهکاران آورده اند .او به جرم سرقت کتانی های «کلاید لیوینگستون» ـ قهرمان بیس بال ـ به کانون بازپروری نوجوانان اردوگاه «گرین لیک» آمده تا دوران محکومیتش را سپری کند .حقیقت امر آن است که «استنلی» هیچ گاه دست به سرقت نزده بلکه کتانی های یاد شده از روی یک آپارتمان بر سر او افتاده و استنلی نیز آنها را برداشته، سپس با خوشحالی تمام به جانب خانه دویده که در طول راه توسط پلیس دستگیر می شود .
«کلاید لیوینگستون» قرار بود کتانی های خود را به فروش بگذارد و پول آن را صرف مستمندان بکند .به هر صورت، استنلی وارد اردوگاهی می شود که در بیابانی برهوت قرار دارد و در آن جا باید با کندن چاله هایی اوقات خود را سپری کند .وقایعی که در این اردوگاه، استنلی و دیگران پشت سر می گذراند موضوع اصلی داستان است .
استنلی به حکم دادگاه و بخاطر جرمی که مرتکب نشده محکوم میشود که مدتی را در اردوگاه گرینلیک و در میان دیگر محکومین نوجوان این مرکز بگذراند. سرپرست اردوگاه بچهها را مجبور میکند تا هر روز یک گودال به عمق یک متر و نیم در بیابان اطراف اردوگاه بکنند. او در اردوگاه با پسری به نام زیرو (Zero) دوست میشود و با کمک او معمای گودالهای اردوگاه گرینلیک را حل میکند.
خانواده ای استنلی تصور میکنند نفرین شده اند. بداقبالی بخش ثابتی از زندگی پر از مشکل آنان است تا آنجا که وقایع بعدی، باور آنان بر بداقبالیشان را به چالش می کشد.
- کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و کتاب ویژه شورای کتاب کودک در سال ۱۳۸۰
- برگزیده دهمین جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در رشته ترجمه
- برگزیده نخستین جشنواره کتاب های مناسب انجمن فرهنگی ناشران کودک و نوجوان در سال ۱۳۸۵ است.
- برندهی جایزهی نیوبری ۱۹۹۹
- برندهی جایزهی ادگار آلنپور ۱۹۹۹
- برندهی جایزهی «نشنال بوک» در ادبیات کودکان
- بهترین کتاب سال به انتخاب «اسکول لایبراری جورنال»
- بهترین کتاب نوجوان به انتخاب انجمن کتابداران آمریکا
- بهترین کتاب سال به انتخاب «پابلیشرز ویکلی»
- برندهی پرفروشترین کتاب نوجوان
بخشی از اثر :
«استنلی به حکم دادگاه و بخاطر جرمی که مرتکب نشده محکوم میشود که مدتی را در اردوگاه گرینلیک و در میان دیگر محکومین نوجوان این مرکز بگذراند. سرپرست اردوگاه بچهها را مجبور میکند تا هر روز یک گودال به عمق یک متر و نیم در بیابان اطراف اردوگاه بکنند. او در اردوگاه با پسری به نام زیرو (Zero) دوست میشود و با کمک او معمای گودالهای اردوگاه گرینلیک را حل میکند.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"اردوگاه گرینلیک دریاچه ندارد. البته روزگاری بزرگترین دریاچه تگزاس اینجا بود. اما این صحبت صد سال پیش است. حالا دیگر اینجا سرزمینی خشک و برهوت است.
سابقا شهرک گرینلیک هم اینجا بود. اما با خشک شدن و از بین رفتن دریاچه، مردم شهرک هم آرامآرام آن را ترک کردند.
روزهای تابستان گرمای هوا در سایه - البته اگر کسی سایهای پیدا کند - چهل و پنج درجه سانتیگراد است. در دریاچه خشک و پهناور، سایه چمدانی هم وجود ندارد.
تنها درختان این ناحیه دو درخت بلوط کهنسال، در حاشیه شرقی "دریاچه" است. بین دو درخت ننویی بستهاند و پشت آن هم کلبهای چوبی به چشم میخورد.
ساکنان اردوگاه اجازه خوابیدن در ننو را ندارند. ننو مخصوص رئیس اردوگاه است. سایه مال رئیس است ...»
۵۴/