بن‌بست نورولت

نویسنده : جک گانتوس
سال انتشار : ۱٣٩٢

جک پسر نوجوانی در آستانه‌ی دوازده سالگی است. تابستان شروع شده است و جک برای تعطیلاتش کلی نقشه دارد. اولین روز تعطیلات مجبور می‌شود ساعت شش صبح بیدار شود و به خانه‌ی همسایه برود زیرا دوشیزه ولکر به کمک او احتیاج دارد. جک از این موضوع خوشحال نیست اما نمی‌تواند حرف مادرش را گوش نکند. او به دوشیزه ولکر که به خاطر روماتیسم دستش نمی‌تواند کار کند، کمک می‌کند تا آگهی فوت افراد قدیمی و اصیل شهر را بنویسد.

از این افراد فقط هشت نفر مانده‌اند و دوشیزه ولکر طبق قولی که به موسس شهر داده است باید تا زنده بودن آخرین نفر در شهر بماند و به آن‌ها کمک کند. چند روز بعد از نوشتن اولین آگهی جک به خاطر خطایی که مرتکب می‌شود تنبیه می‌شود و مادرش به او می‌گوید که تمام تابستان را باید در اتاقش بماند. از حالا به بعد جک آرزو می‌کند دوشیزه ولکر از او کمک بخواهد تا به این بهانه بتواند از اتاقش خارج شود. این آرزو برآورده می‌شود، برای اینکه افراد پیر شهر به شکل مرموزی یکی یکی می‌میرند و جک باید آگهی‌های دوشیزه ولکر را برایش بنویسد. مرگ افراد شهر ریشه در ماجرایی عشقی و جنایی دارد.

شرح کتاب

در توضیح پشت جلد کتاب می‌خوانیم: 

«نوجواني به نام جك گانتوس مجبور شده به حرف پدر و مادر عصباني‌اش گوش كند و از خير دو ماه تعطيلات هيجان‌انگيز بگذرد. با اين همه، ماجرايي عشقي و جنايي به هم گره مي‌خورند و جك را درگير مي‌كنند. پيش از آن‌كه دل‌تان براي جك بسوزد بهتر است كتاب را بخوانيد. از گربه‌هاي حراف بگير تا بچه‌هاي دردسرساز، همه آدم‌هاي داستان‌هاي جك گانتوس نويسنده‌ي آمريكايي را دوست دارند، آن‌قدر كه بيش از 4 كتابش بارها در راس فهرست پرفروش‌هاي روزنامه‌ي نيويورك تايمز قرار گرفته‌اند. گانتوس در سال 2012 براي كتاب بن‌بست نورولت برنده‌ي مدال طلاي نيوبري شد.» کتاب حاضر را نشر «افق» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.


بخشی از اثر:

«بالاخره مدرسه تمام شد. من روی میز پیک‌نیک توی حیاط پشتی ایستاده بودم و داشتم برای گذراندن تعطیلات تابستانی عالی‌ام آماده می‌شدم که سر و کله‌ی مادرم پیدا شد و همه چیز را خراب کرد. یکی از آن دوربین‌های چشمی ژاپنی جنگ جهانی دوم را جلوی چشم‌هایم گرفتم و آن را طوری تنظیم کردم که بتوانم باغچه‌ی سبزیجات تازه کاشته شده‌ی مادرم، مزرعه‌ی ذرتش و بام خانه‌ی قدیمی دوشیزه ولکر را ببینم. در فاصله‌ای دورتر، می‌شد یکی از خیابان‌های نورولت، برج آجری مدرسه و زنگش، مرکز گردهمایی‌ها و سوت نقره‌ای بزرگ مرکز خدمات داوطلبانه‌ی آتش‌نشانی را دید که روی تپه‌ای تقریبا دور از شهر قرار داشت و تازه در همان محل پرده‌ی نمایش درایوین سینمای وایکینگ را نصب کرده بودند ...»

.

.

.

گفتم:« ماشین مال خودم است، دوشیزه ولکر آن را به من بخشیده.»
با لحنی مردد گفت: « این موضوع هم بالاخره روشن می شود.»
با خودم فکر کردم، حسودی ات می شود، و انگشت هایم را محکم
دور فرمان پیچیدم. واقعا دلم می خواست گاز بدهم و بروم چون با آن
سه چرخه هرگز نمی توانست به من برسد.

مشخصات کتاب
ناشر : افق
تیراژ : ٢٢٠٠ صفحه
قطع : رقعی
تعداد صفحات : ٣۶٠
نوبت چاپ : اول
نوع جلد : نرم
شابک : ٩٧٨٩۶۴٣۶٩٨٧٢٠
ویراستار : آزاده فانی
دیویی : ٨۱٣
جوایز :
مدت زمان اثر :