جوجه تیغی
فقط بچهها هستند که با درختان نجوا ميکنند. آنها هم وقتي بزرگ ميشوند نجواهايشان را فراموش ميکنند و به درختها يا به عنوان درختهاي ميوه نگاه ميکنند يا به عنوان درختهايي که در تمام فصلهاي سال سرسبز ميمانند و يا به عنوان درختهايي که هنگام قطع کردنشان فرا رسيده است.
برخلاف داستانهای رندا که از زبان یک دختر روایت میشود، راوی «جوجه تیغی» پسری است که سعی میکند دنیای پر رمز و راز بزرگسالان را درک کند.
شخصیت داستان که مانند بیشتر بچههای همسن و سالش خیالپرداز است، دنیای اطرافش را بهگونهای دیگر میبیند. او حتی دربارهی آیندهاش هم ایدهی متفاوتی دارد و تصمیم دارد یک دزد باشد! ولی دزدی که مانند رابینهود، از آدمهای ثروتمند دزدی میکند و به فقیران میبخشد تا به این ترتیب هیچ فقیری در دنیا باقی نماند.
جوجه تیغی شامل داستانهای کوتاه به هم پیوسته است که در هر یک از آنها اتفاقی برای شخصیت اصلی داستان میافتد.