شام سرد شد کوتیکوتی
قصههای کوتیکوتی
«قصههای کوتیکوتی» داستان بچه هزارپایی آبی رنگ و دردسرهای اوست .
کوتیکوتی خوششانس، خسته نباشی، اگر صدای قطار نبود، وای! نه، بی دردسر، عجیبترین نقاشی دنیا و خوابآلو، عنوان برخی از داستانهای این کتاب است.
تصویرگری این اثر را که تاکنون به زبانهای کردی، انگلیسی، مالایایی، چینی، ترکی و عربی نیز ترجمه شده، هدا حدادی بر عهده داشته است.
"کوتیکوتی" یک هزارپا است. یک هزارپا با هزار تا پا. یعنی او باید هزار تا کفش داشته باشد و هزار تا جوراب. تازه او در حمام باید هر هزار تا پایش را سنگپا بزند. او وقتی آخرین جفت کفشهایش را میگیرد، اولین جفتی که گرفته است، پایش را میزند. چون قرار است هر ماه فقط یک جفت کفش بخرد و حالا او چند ماهی بزرگتر شده است. کوتیکوتی باید جورابهایش را بشوید. حتما یادتان نرفته است که هزار تا جوراب باید شسته شوند نه یکی. او وقتی برای پا درد به دکتر میرود باید به دفترچهاش نگاه کند تا شمارۀ پایی که درد میکند را دقیقا بگوید. یک لحظه صبر کنید، انگار یک لنگه کفش کوتیکوتی هم گم شده است. کسی آن را ندیده؟ واقعا یک هزارپا چقدر مشکل دارد. یک هزارپا با هزارتا مشکل.
.
.
در قصه «بی دردسر» این کتاب میخوانیم: «کوتیکوتی فوتبال بازی را خیلی دوست دارد. اما هیچکس بازی او را دوست ندارد. خودش که فکر میکند قهرمان است. آقای گل است. اما همه میدانند که او بازیکنی با هزارپاست. و هزار دردسر. در خط حمله که بازی کند، توپ زیر پاهایش گم میشود. دفاع که باشد، پای همه را خرد میکند. دیروز مربیاش فکر تازهای کرد: بهترین جا برای کوتیکوتی دروازه است!»
«سرما نخوری کوتیکوتی» و «دنیا را بلرزان کوتیکوتی» عنوانهای جلد دوم و سوم مجموعه قصههای کوتیکوتی هستند.
۶٣/
۱٣٩۶