دختر گل خندان
سه دخترون ۱
کتاب «دختر گل خندان» شامل 13 فصل با عناوین خبر بد، مرجانه جادو، گربهای که قارقار کرد، نور پری، باغ بهشت، گربه آوازخوان، ای ددم وای، قلعه طلایی، کلاغ قرمز آبی، قورپری، اژدها، روز عروسی و عروس قلابی است. در «دختر گل خندان» ماجرای دختری به نام گلنار بیان میشود که تک و تنها درون قلعهاش نشسته که یک دفعه صدایی میشنود. این صدا با صدای جادوگر غرغرو فرق دارد، گلنار با عجله به طرف پنجره قلعه میدود و میبیند شاهزادهای جوان و زیبا پایین قلعه ایستاده است.
قوم و خویش و دوست و آشنا وقتی فهمیدند که وضع حاتم دوباره خوبه شده و به نان و نوایی رسیده، یکی یکی آمدند دستبوس. دوباره دوروبر حاتم شلوغ شد. اشرف هم که هر وقت صحبت از خواهرش میشد، خودش را میزد به آن راه و آشنایی نمیداد، تا دید وضع خواهرش خوب شده با پررویی تمام آمد سراغش و گفت: «الهی قربونت برم خواهرجون! الهی پیش مرگت بشم خواهرجون! نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. اون شب که گذاشتی بیخبر از خونه ما رفتی نمیدونی چه حالی شدم. از هیبالله خان بپرس. یه چشمم اشک شد و یه چشمم خون. از غصه خواب به چشمم نیومد و آب خوش از گلوم پایین نرفت.» بعد رو کرد به شوهرش و گفت: «تو بهش بگو هیبت!»