کادوی عجیب و غریب تولد لونا
«لونا برای تولدش میتوانست هر چیزی که دوست دارد از مادرش بخواهد؛ یک تاب بزرگ بالای قلهی کوه، بیست و یک همبازی که با آنها فوتبال بازی کند یا حتی یک داور که وقتی دارد با خودش شطرنج بازی میکند، جلوی تقلب کردنش را بگیرد. اما او آن سال چیزی دیده بود که با همهی اینها فرق داشت. لونا یک بچهی آدم دیده بود و دلش میخواست یکی از آنها داشته باشد.»
لونا برای تولدش این کادو را دریافت میکند و از آن روز به بعد به همراه دوستانش درگیر چالشهای نگهداری از نوزاد آدم میشود. لونا نام کادو تولدش را «بوو» میگذارد. لونا و دوستانش مدل خودشان با «بوو» بازی میکنند، حمامش میکنند یا غذاهایی که خودشان دوست دارند را به او میدهند. تا اینکه یک روز لونا «بوو» را به ماهیگیری میبرد. زمانیکه لونا تلاش میکند به «بوو» ماهیگیری یاد دهد، «بوو» در رودخانه میافتد و آب او را به سمت آبشار میبرد. آقای «جیک» که جغدی با چشمهای تیز است، «بوو» را نجات میدهد. لونا از آقای جیک میپرسد مگر «بوو» جانور خانگیاش نیست، پس چرا هر کاری او میخواهد نمیکند؟ آقای جیک برای بچهها توضیح میدهد که جای بچهی آدم اینجا نیست، هرکس جایی دارد و به زور نمیشود جای دیگر نگهش داشت. آقای جیک بچهها را راهنمایی میکند تا «بوو» را به پدر و مادرش برگردانند.
.. این کتاب به کودکان میآموزد که بچهی هر موجود زندهای، نیازهایی دارد. او برای رفع نیازهایش باید در کنار پدر و مادر و همنوعان خود باشد. همانطور که کودک باید در خانوادهی خود بزرگ شود، بچههای جانوران نیز باید در کنار پدر و مادر خود رشد کنند و نباید آنها را از هم جدا کرد.»