قصههای کربلا
کتاب «قصههای کربلا» به زبان کودکانه و بسیار نرم و لطیف نوشته شده است که ماجراهای ناگفته و تازهای از قصهی کربلا را برای کودکان روایت کند.
14 قصه در این کتاب وجود دارد:
1- ما را به کربلا ببرید
«به داستان حضور «عون» و «محمد» دو تن از فرزندان حضرت زینب (س) در کربلا و شهادت آنها، اختصاص دارد.»
2- زُهِیر
3- هانیه و وهب در کربلا
« قصهی مسلمان شدن یک زوج مسیحی در کربلا و شهادت آنها در رکاب امامحسین (ع)»
4- آن مرد به کربلا نیامد
«داستان مردی است که امامحسین (ع) از او دعوت کرد به کربلا برود تا از حضرت دفاع کند اما او به خاطر حفظ جان و مالش به این سفر نرفت.»
5- جامانده از کربلا
«داستان مردی به نام «طرماح» است که به امام حسین (ع) قول میدهد به یاری ایشان بشتابد اما دیر به کربلا میرسد.»
6- مردی که از جنگ فرار کرد
7- از عسل شیرینتر
8- عمو جان عباس
9- علیاصغر تشنه است
10- آخرین جنگجویِ کربلا
11- جنگجوی فراری و سکههای طلا
12- او به امامحسین (ع) آب نداد
13- دو برادرِ دشمن
14- پدرم مسلم کجاست؟
- حالا با ما هستی یا سپاه یزید؟
گفتم:
- نه با شما، نه با سپاه یزید. بچههای من در کوفه غریب و تنها هستند. میترسم ابنزیاد آنها را از بین ببرد. من میخواهم به خانهام برگردم.
امام حسین (ع) که از حرفم ناراحت شده بود گفت:
-برو... اما به جایی برو که وقتی ما فریاد زدیم و کمک خواستیم، صدایمان را نشنوی. چون اگر کسی فریاد ما را بشنود و کمکمان نکند، مجازات خواهد شد.
من به سرعت از کربلا فرار کردم. حالا من یک فراریام. یک فراری ترسو که پسر پیامبر خدا را تنها گذاشته است...
٢٩٧
۶٨/
ت ٧٨۵ پ
۱٣٨۵