پرندهی قرمز
آنا و متیو پس از دست دادن پدر و مادرشان، به مزرعهای فرستاده میشوند. مزرعهدار ظالم در ازای خوراکی اندک، آنها را به کارهای سخت وامیدارد. متیو و آنا امیدوار هستند که با رسیدن زمستان و رفتن به مدرسه روزگار بهتری داشته باشند اما در مدرسه نیز پس از چند روز متیو به خاطر ورجه ورجه کردن چوب میخورد و کودکان به خاطر غذای فقیرانه تحقیرشان میکنند.
روزی در اوج ناامیدی و اندوه پرندهای قرمز را میبینند. پرندهی قرمز، آنها را به سرزمینی میبرد که برخلاف دنیای آنها پر از شادی و رنگ و روشنایی است و مادری مهربان که از آنها مراقبت میکند و آنها میتوانند همه روز را بازی کنند.
پرنده قرمز داستانی است دربارهی امید. ماریت تورن کویست، تصویرگر پرنده قرمز در بخشی از نامهاش خطاب به کودکان ایرانی نوشته است: «فکر میکنم خواندن کتابهایی دربارهی سرزمینها و مردم تازه میتواند کمک زیادی به شما کند. شاید به شما کمک کند تا بخشی از رویاهای خود را بیابید. و من امیدوارم این داستان به شما امید ببخشد، حتی به عنوان یک کودک احساس کنید که قوی هستید و این که ممکن است هنگامی که به کمک نیاز دارید پرندهی قرمزی بیاید و شما را یاری دهد.
پرنده قرمز داستانی است دربارهی امید. ماریت تورن کویست، تصویرگر پرنده قرمز در بخشی از نامهاش خطاب به کودکان ایرانی نوشته است: «فکر میکنم خواندن کتابهایی دربارهی سرزمینها و مردم تازه میتواند کمک زیادی به شما کند. شاید به شما کمک کند تا بخشی از رویاهای خود را بیابید. و من امیدوارم این داستان به شما امید ببخشد، حتی به عنوان یک کودک احساس کنید که قوی هستید و این که ممکن است هنگامی که به کمک نیاز دارید پرندهی قرمزی بیاید و شما را یاری دهد.
٣٠۶
٨٧/
پ ٩۵۴ ل
۱٣٩٣