قبل از این داستان گرافالو نوشته شده است که داستان زندگی پدر است که یک موش می‌تواند با استفاده از نام او و ایجاد وحشت در دل دشمنانش از چنگ آنها نجات پیدا کند و وقتی هم که جدی جدی خود گروفالو سر راه موش قرار می‌گیرد او موفق می‌شود با زیرکی گروفالو را فراری بدهد .

و در کتاب «بچه‌ی گروفالو» که داستان پسر، است می خوانیم که بچه‌ی گروفالو که داستان‌های زیادی درباره خطرناک بودن موشی که توانسته پدرش را بترساند شنیده است تصمیم دارد خودش برود و پاسخ سوالش را پیدا کند.