یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهی کباب شده
رمان نوجوان امروز
در این رمان - که در زمرهی ادبیات داستانی وحشت قرار میگیرد - روایتگر زندگی خانوادهای سه نفره از طبقه متوسط شهری است که به یک آپارتمان نقل مکان میکنند و در آن شرایط تازه زندگی، اتفاقاتی برایشان رخ میدهد که مایه ساخت ماجرای داستان میشود.
این رمان در هفتمین فهرست «لاک پشت پرنده» شامل کتابهای برگزیده پاییز ۱۳۹۱ موفق به دریافت ۳ لاکپشت پرنده شد و در سال ۱۳۹۲ نیز موفق به دریافت سومین جایزه کتاب مهر(طه) شد.
یک تجربه ی فراموش نشدنی به من می گوید به عکس ها باید خوب دقت کنیم. در بعضی از عکس ها چیزی هست که خبر از یک حادثه یا اتفاق غیرمنتظره می دهد.
کتاب « یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهی کباب شده » داستان زندگی یک خانوادهی متوسط شهری است. خانوادهای متشکل از پدر، مادر و یک دختر نوجوان به نام آنا. مادر آنا به موسیقی و پرورش گل علاقه دارد ولی پدرش به ریاضیات علاقهمند است و همه چیز را با اعداد و اشکال هندسی توضیح میدهد.
فصل تابستان است و آنها به منزلی جدید اسبابکشی کردهاند. آنا خیلی زود متوجه قاب عکس به جامانده از ساکنان قبلی روی ستون خانه میشود. نگاه نگران پسرکِ در عکس، ذهن آنا را به خود مشغول میکند و چیزی نمیگذرد که اتفاقهای عجیبی در خانه رخ میدهد. اتفاقهایی که آنها را مجبور میکند خانهی جدید را ترک کنند.
کتاب « یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهی کباب شده » را میتوان در زمرهی ادبیات داستانی وحشت به شمار آورد. شخصیتهای داستان باورپذیر هستند و روند داستان به خوبی ترس و وحشت ناشی از اتفاقهای مشکوک و عجیب داستان را به خواننده منتقل میکند. اسبابکشی به منزل جدید و اتفاقهای پس از آن بستری است برای بیان شکنندگی روابط انسانها؛ و نویسنده به خوبی از عهدهی این کار برآمده است.
در بخشهای از کتاب آمده است:
- یک تجربهی فراموش نشدنی به من میگوید به عکسها باید خوب دقت کنیم. در بعضی از عکسها چیزی هست که خبر از یک حادثه یا اتفاق غیرمنتظره میدهد. من خیلی خوب میدانم که عکسها جان ندارند، ولی وقتی پای حادثهای در میان باشد، همهچیز مثل برف زمستانی آب میشود و دوباره جان میگیرد، میشود و دوباره جان میگیرد، درست مثل عکسی که پشت ستون، روی دیوار پذیرایی خانهی جدید ما جا مانده بود.
- بابا گفت: « نه، طرز حرفزدنش یه جوریه که آدمو یاد فیثاغورس میندازه. تو نمیدونی چهجوری از عدد و واحد و پول شارژ حرف میزنه. خیلی محترمانه و مهربون بهت میگه دنیا تابع عدده. مثل فیثاغورس.»
- آدمها مثل اعدادند جسارتا. ۱ ـ ۲ ـ ۳ ـ۴ ـ ۵. اعداد رو نمیشه برای مدت طولانی توی یک جای تنگ نگه داشت.
- اگه ... اگه مغز ریاضیاتی بابات خوب کار میکرد، ما حالا صاحب خونه بودیم. یه خونه از خودمون...
- به نظر من همیشه پشت چیزهای عجیب و شگفتآور، یک ماجرای ساده، اما دقیق وجود داره.
- ریاضیات را مثل زندگی دوست دارم، چون امنترین و سرراستترین جای دنیاست. و هر چیزی سرِ جای خودش قرار دارد. و برای هر چیزی جواب مشخصی وجود دارد. با این همه، ریاضیات زندگی نیست، چون در زندگی خیلی وقتها جوابهای درست خودشان را پنهان میکنند. و تو به جوابهای نادرست میرسی. و نمیدانی که این جوابها نادرستاند...
- کلافگی را نمیشود با شمردن اعداد اول از بین برد. کلافگی یک حالت است. حالتی که نشان میدهد... نشان میدهد که یک نفر مثل من، از رودررو شدن با ... با یک وضعیتی که ... که آزارم میدهد، بله با یک وضعیتی که آزارم میدهد، ناراحت و بیتاب میشوم. مثل گرما، گرما آزارم میدهد. من با شمردن اعداد اول نمیتوانم گرما را از بین ببرم. نمیتوانم. باید کولر را روشن کنم. اینجوری گرما از بین میرود. ولی ... ولی اگر کولر نبود چی؟ ... اگر ... کولر...
این کتاب در سایت اینترنتی فروش محصولات کانون به نشانی shop.kpf.ir و در فروشگاههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سراسر کشور و فروشگاههای محصولات فرهنگی هنری در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
۶٢/
ی ٢٨۱ خ
۱٣٩۱